چهار روش مهم فرزند پروری
چهار روش مهم فرزند پروری
روشهای مهم برای فرزند پروری کدام اند؟ والدین چگونه میتوانند به این روشها عمل کنند؟
1- والدین بیتوجه
1- احساسات فرزندانشان را یک فرآیند ساده در نظر میگیرند و خیلی راحت از کنار آن میگذرند.
2- اصلاً توجهی به احساسات فرزندشان ندارند.
3- زمانی که کودک ابراز احساسات میکند، سریع از او میخواهند که ساکت شود.
4- از هر راهی که میتوانند، وارد میشوند تا مانع ابراز احساسات کودک شوند.
5- احساسات و هیجانات کودکشان را مسخره میکنند.
6- بر این باورند که این احساسات منطقی نیست، برای همین راحت از کنار آن میگذرند.
7- اصلاً علاقهای به حرفهای کودک نشان نمیدهند.
8- این امکان هست که از احساسات خود و اطرافیانشان بیاطلاعع باشند.
9- زمانی که کودک، احساساتی و سرشار از هیجان میشود، یا مستأصل میمانند که چه کنند یا ناراحتی، ترس، دلشوره و نارضایتی به سراغشان میآید.
10- مدام در این ترس به سر میبرند که مبادا کنترل هیجانی خودرا از دست بدهند.
11- قبل از اینکه درک کنند که هیجان چیست، در پی سرکوبی آن هستند.
12- بر این باورند که هیجانات منفی دارند، آسیب رساننده و مضر هستند.
13- اعتقاد دارند که اگر بر هیجانات منفی تمرکز کنیم، تنها اوضاع را آشفتهتر خواهیم کرد.
14- از چگونگی ابراز احساسات و هیجانات فرزندشان، آگاهی ندارند.
15- احساسات و هیجانات کودکشان را وسیلهای برای رسیدن به خواستههایشان قرار میدهند.
16- بر این باورند که هیجانات منفی کودک نشانهای از ناسازگاری اوست.
17- بر این اعتقادند که اکر از کودکی هیجانات منفی بروز کرد، والدیناش بیکفایت و ناباب بودهاند که او اینگونه شده.
18- برای حل معضلات فرزندشان هیچ اقدامی نمیکنند و معتقدند که این مشکلات به مرور زمان و خود به خود رفع خواهد شد.
تاثیرات والدین بی توجه در پرورش کودک
کودکان در اثر مواجهه با رفتارهایی از این قبیل، میآموزند که هیجانات و احساساتشان غلط و بیارزش است. گاهی به این نتیجه میرسند که این احساسات، مادرزادی به آنها منتقل شده است. این امکان هم هست که نتوانند از عهدهی مرتب و تنظیم کردن احساساتشان بر بیایند.
2- والدین ناراضی
1- بیشتر رفتارهایی که والدین بیتوجه نسبت به کودکانشان در پیش میگیرند، به صورتی شدیدتر در این والدین دیده میشود.
2- تا کودکشان شروع به ابراز احساسات میکند، فوراً او را مورد سرزنش قرار میدهند.
3- در مرزبندی رفتارها یا محدود کردنشان، زیاده روی میکنند.
4- اصرار زیادی میکنند تا فرزندشان رفتار مناسبی از خود بروز دهد.
5- زمانی که کودک هیجاناتش را بروز میدهد او را بازخواست و تنبیه میکنند؛ برایشان هم فرقی ندارد که این رفتارها خوب است یا بد.
6- این والدین براین باورند که ابراز هیجانات منفی باید در فرصتهای خاص صورت پذیرد.
7- معتقدند که هیجانات منفی باید کنترل شود.
8- آنها به این نکته کاملاً ایمان دارند که وجود مسألهای مثل هیجانات منفی نشان دهندهی ویژگیهای بد شخصیتی کودک است.
9- این والدین بر این باورند که کودکان برای کنترل اوضاع از حربهی هیجانات منفی استفاده میکنند و این یعنی القاء تفکر جنگ در خانواده.
10- آنها معتقدند احساسات و عواطف باعث ضعف کودک خواهد شد؛ کودکان باید برای بقای خود از هیجانات محکم و قوی برخوردار باشند.
11- این والدین باور دارند، هیجانات منفی فایدهای که ندارند هیچ، باعث اتلاف وقت نیز میشود.
12- احساست و هیجانات منفی ـ به خصوص غم و ناراحتی ـ را از کالاهایی میدانند که نباید هدرشان داد.
13- بر این نکته تأکید دارند که کودکان باید مطیع محض بزرگترها باشند.
اثراتی که این روش تربیتی بر کودک میگذارد، درست مانند روش تربیت والدین بیتوجه است
3- والدین آسانگیر
1- اگر احساساتی از طرف کودک ابراز شود، آن را میپذیرند.
2- زمانی که کودکشان درگیر احساسات منفی است، او را دلداری میدهند.
3- برای هدایت نوع رفتار کودکشان، تلاش زیادی نمیکنند.
4- به فرزندشان چیزی در راستای هیجانات، آموزش نمیدهند.
5- خیلی راحت با مسائل روبهرو میشوند و اصلاً برای او حد و مرزی نمیگذارند.
6- کودک را کمک نمیکنند تا مشکلاتش را حل نماید.
7- روشهایی را به کودک آموزش نمیدهند که بتواند توسط آنها مشکلاتش را حل کند.
8- بر این باورند که در برابر هیجانات کودک نمیتوان کاری انجام داد و فقط باید آن راتحمل کرد.
9- اعتقاد دارند که تناه راه برای کنترل احساسات و هیجانات منفی، ابراز و تخلیهی آن است.
اثرات تربیتی والدین آسان گیر
اثرات این روش تربیتی بر کودک این است که نمیگذارد تا او بیاموزد که هیجاناتش را کنترل و تنظیم کند؛ به علاوه در مسائلی مثل دوستیابی و کنار آمدن با همسن و سالانش نیز با مشکل روبهرو خواهد شد.
4- والدین مربی هیجان
1- برای تمامی احساسات و هیجانات کودکشان اهمیت و ارزش خاصی قائلند و آنها را فرصتی مغتنم میشمرند تا بتوانند به کودکشان نزدیکتر شوند.
2- زمانی که کودک اسیر احساساتی مثل: ترسف خشم، ناراحتی و … است با صبر و حوصلهی فرائان با این مسأله روبهرو میشوند.
3- هیجانات خودشان را کاملاً میشناسند و اهمیت ویژهای برای آن قائل هستند.
4- دنیای هیجانات منفی را دنیای مؤثری برای پرورش کودکشان در نظر میگیرند.
5- کاملاً از احساسات کودکشان آگاه هستند و کوچکترین حالات هیجانیشان را تشخیص میدهند.
6- زمانی که کودک ابراز احساسات میکند، دست و پای خود را کم نمیکنند و کاملاً مسلط با آن برخورد خواهند کرد.
7- احترام خاصی برای هیجانات کودکشان قائلند.
8- هرگز احساسات و هیجانات کودکشان را مورد تمسخر قرار نمیدهند.
9- برای فرزند تعیین و تکلیف نمیکنند که باید چه احساسی داشته باشند.
10- در این فکر نیستند که باید تمامی مشکلات فرزندم را حل کنم.
تاثیر والدین مربی هیجان
زمانی که فرزندشان ابراز احساسات میکند، آن را فرصتی برای گوش کردن به حرفهایش، آرام کردن او، کمک به او برای نامگذاری این حس، هدایتش برای تنظیم این حس، آموزش مهارت برای حل مسائل و تعیین حد و مرز در ابراز احساسات و آموزش نحوهی صحیح این ابراز کردنها، استفاده میکنند. کودکان با این روش تربیتی میآموزند تا به احساسات و هیجاناتشان اعتماد و آنها را تنظیم و کنترل کنند. درضمن راه حلی هم برای حل مشکلاتشان مییابند. اینگونه بهتر میآموزند، عزت نفسشان بیشترخواهد شد و با دیگران بهتر کنار خواهند آمد.
والدین بیتوجه
والدین بیتوجه در همان ابتدای کودکی میآموزند که مانع ابراز احساسات شوند. بعضیهاشان مثل فرشید در خانوادههای متشنج بزرگ شدهاند. او دعواهای خانوادگی سی سال پیش را هنوز به یاد دارد. او به یاد میآورد که در آن زمان با خواهرها و برادر کوچکش به اتاقشان میرفتند و تلاش میکردند بدون کمترین واکنشی با این مسأله ـ دعوای پدر و مادر ـ کنار بیایند. او به یاد میآورد که هرگز به او و خواهر برادرانش اجازهی صحبت در بارهی این امور را نمیدادند؛ چون باعث عصبانیت بیشتر پدرش میشد. حالا فرشید خودش ازدواج کرده و صاحب سه فرزند است. او درست همان سبک و روش پدرش را دنبال کرده. او حتی قادر نیست با پسر شش سالهاش دربارهی مشکلی که در مهد برایش پیش آمده صحبت کند. او به من گفت که دوست دارد با فرزندانش صمیمیتر باشد و به مشکلاتش گوش کند، اما در برابر احساسات و هیجانات ابراز شده تجربهی چندانی ندارد. در نتیجه فاصلهی بین او و فرزندش بیشتر میشود.
یکی از ویژگیهای والدین بیتوجه، علاقهی شدید آنها به خنده و شادی و فرار از ناراحتیها است. پس قطعاً در نادیده گرفتن و کوچک شمردن احساسات و هیجانات منفی کودکانشان تبحری بالفطره و خاص دارند. به عنوان نمونه زمانی که فرزندشان عصبی است یا ناراحت است با او شوخی میکنند یا قلقلکش میدهند. اصلاً مهم نیست که این کار را به روشی پسندیده انجام دهند یا کوچک کننده، مهم این است که کودک در موقعیتی قرار میگیرد که کاملاً نادرست است.او در آن لحظه فقط این را در ذهنش مرور میکند: «تو نمیتوانی به احساساتت اعتماد کنی. قضائتی که کردی کاملاً بیپایه و اساس است.»
بیشتر والدینی که به راحتی از کنار احساسات کودکانشان میگذرند در توجیه این رفتار میگویند: «او فقط یک بچه است.» آنها معتقدند که دغدغهها و نگرانیهای کودکشان از هر چه که باشد، بسیار پیش پا افتاده و کوچک است؛ مخصوصاً زمانی که این احساسات را با مشکلات بزرگ خود مانند تأخیر در اقساط ماهانه، عقب افتادن اجارهی منزل، بیماری یکی از اعضا و بستری شدنش در بیمارستان مقایسه کنند. درضمن آنها بر این نکته تأکید فراوان دارند که بچهها کلاً بیمنطقاند.
پدری را میشناسم که در جواب سؤال «زمانی که دخترت ناراحت است، چه میکنی؟» اینگونه جوابم را داد. «میفهمی چی میگی؟ معلومه که کاری نمیکنم. اون یه بچهی 4 ساله است. بیخودی گریه میکنه. اصلاً از اوضاع من و مادرش درکی نداره و با گریههاش فقط دردسر درست میکنه، هرچی هم بهش میگم گریه نکن گوش نمیده. یه جورایی با همهی آدما فرق داره.» این گونه والدین اعتقاد دارند که احساسات منفی، مخرب و زیان بارند و به همین دلیل نمیخواهند کودکشان در معرض آسیب قرار گیرد. این والدین میگویند که اگر خود را در حل مشکلات کودک وارد کنند، به جای رسیدگی به هیجانات او، برای هرچه سریعتر از بین بردنش تلاش خواهند کرد.
مادری به نام مریم خاطرهای از دختر 5 سالهاش ـ نازنین ـ را برای من تعریف کرد که خواندنش برای شما خالی از لطف نیست. او میگفت: «نازنین خواب بود، نگاهی به جعبهی نگهداری جوجهی پنبهایاش انداختم، دیدم جوجه مرده. نگران شدم؛ نگرانی من از مرگ جوجه نبود، از این میترسیدم که نازنین در برابر این ماجرا چه واکنشی نشان خواهد داد. نگران بودم که چگونه این مسأله را با او در میان بگذارم، اولین راهی که به ذهنم رسید این بود که خبر مرگ جوجه را به او بدهم و بعد از آن در مورد احساساتش راجع به این مسأله صحبت کنم. به این نتیجه رسیدم که یادآوری این واقعه شاید برای او دردناک باشد. بالاخره نازنین از خواب بلند شد و سراغ جوجهرا گرفت، سعی کردم ماجرا را مهم جلوه ندهم. به او گفتم: «جوجت مریض شده بود، همهی جوجههای مریض میمیرن. جوجهی تو هم مرد. یکی دیگه برات میخرم.»
نکتهای جالب در اینجا اتفاق افتاد. مریم با این جملاتی که بر زبان آورد فشار روانی خود را کاهش داد، اما اصلاً توجهی به احساسات و هیجانات نازنین نکرد. این کار بهترین کار ممکنی بود که میشد برای تخریب اعتماد به نفس نازنین انجام داد. قطعاً او با خود گفته: «اگر این مسئلهی مهمی نیست، پس چرا من ناراحتم؟؟!! بابا، مامان راست میگن، فکر کنم هنوز خیلی بچهام.»
در آخر یکی دیگر از دلایلی که برای انکار و نادیده گرفتن هیجانات از طرف والدین بیتوجه بیان میشود این است که آنها میترسند تا در زمان ابراز هیجان، کنترلشان را از دست بدهند. این والدین هیجاناتی اینچنینی را به آتش، طوفان و مواد منفجره تشبیه میکنند. «اوه، اوه چه زود آتیشی شد!!»
والدین ناراضی
این والدین شباهتها و تفاوتهایی نسبت به والدین بیتوجه دارند. از ویژگیهای آنها، گیر دادنهای بیمورد، همدلی نکردن با کودکان در تجربههای احساسیشان، ایراد گرفتن بسیار، انکار و نادیده گرفتن هیجانات کودکان و تنبیه بی حد و حصر آنهاست. این والدین به جای درک هیجانات کودک، با رفتارهای منشعب از این هیجانات همسو و همراه میشوند. مثلاً اگر کودک در حال گریه کردن فریاد بزند و مادر را با جملات آزار دهنده خطاب قرار دهد، به جای آنکه علت گریه و این فریاد را جویا شود، یک پسگردنی به او میزند یا ضربهای پشت دستش مینوازد که چرا اینگونه رفتار میکنی؟؟!! آنها اصلاً از ابراز احساسات کودکشان راضی نیستند و بدون در نظر گرفتن شرایط، اینگونه رفتارها را بی مورد و نابهجا میدانند و هر ابراز احساساتی را با سرزنش جواب میدهند. در مشاورههایی که با این نوع والدین داشتم، دیدم که اکثر آنها از گریه و ناراحتی کودکشان به شدت ناراحتند. زمانی که علت را میپرسیدم جواب میدادند که گریه و زاری فرزندشان اصلاً از روی منطق و دلیل خاصی نیست. آنها با این کار میخواهند ما را از موضوع اصلی گمراه کرده و امتیاز بگیرند.
عدهای از والدین ناراضی هم هستند که مانند والدین بیتوجه از ابراز احساسات گریزانند، چون میترسند که کنترلشان را از دست بدهند. این نوع والدین تصور میکنند که در برابر فرزندان سرکش به سمت رفتارهای احساسی کشیده میشوند و این حس اصلاً عاقبت خوبی را در پی نخواهد داشت؛ بدین ترتیب کودک را مستحق تنبیهی شدید میدانند، چون باعث تمام این احساسات شده. گاهی هم علت تنبیه فرزندان توسط والدین ناراضی، قوی بار آمدن کودک بیان شده. بعضی مواقع هم در وحشتناکترین حالت ممکن (که به ندرت اتفاق میافتد)، پیش آمده که والدین به فرزند خود یاد میدهند تا به هیچ عنوان ابراز احساسات منفی نکنند. روش این پدرها و مادرها روش چشم در برابر چشم است. یعنی اگر کودک عصبی باشد والدین هم به تبعیت از حالت فرزند عصبی میشوند، اگر کودک شاد باشد آنها هم در شادی او شریک خواهند شد. در مسیر تحقیقاتی که داشتم به دو دلیل عمدهی ممانعت والدین از ابراز هیجانات منفی رسیدم که دلیل اول، نظریهی اتلاف وقت و دلیل دوم، ارزش اشک و هیجانات منفی است
اشتباهات والدین
عدهای از والدین ناراضی ابراز احساسات و هیجانات منفی را نوعی هدر دادن وقت و انرژی تلقی میکنند و برای جلوگیری از آن به هر کاری دست میرنند، حتی جلوگیری از ابراز احساسات.
نازنین را به یاد دارید که مادرش خاطرهای از او و جوجهاش برایم تعریف کرده بود؟! نازنین پدری دارد به نام آرش، به یاد دارم که مادرش در آن جلسهی مشاوره، مدام از این نکته گله داشت که پدر نازنین زیاد این دختر کوچک را تنبیه میکند. شرحی از او خواستم و او گفت: «آرش اصلاً توجهی به گریههای نازنین ندارد. زمانی هم که من میخواهم وارد عمل شوم مانع من میشود، رو میکند به نازنین و میگوید: «اِنقد گریه کن تا جونت درآد!! یه بار بهت گفتم گریه فایده نداره، داری وقتت رو تلف میکنی. اگه چیزی میخوای یا چیزی شده بیا بگو، چرا گریه میکنی؟؟!!» نازنین هم گاهی گریهاش قطع میشود، گاهی هم ادامه میدهد؛ زمانی که گریه ادامه دارد، پدرش شروع به رفتارهای خشن میکند؛ گاهی ضربهای به پشت او میزند و او را سر جایش محکم مینشاند و با چشمهای گرد شدهاش به او ذل میزند و داد و فریادها را از سر میگیرد، یا او را داخل حمام میاندازد و چراغ را خاموش میکند، گاهی هم سر من داد و هوار راه میاندازد که: «بیا اینم بچه بزرگ کردنت و…»»
ارزش اشک و هیجانات منفی چقدر است؟
بعض از والدین، غم و ناراحتی را سرمایهای گرانقدر اما محدود و پایان پذیر میدانند و معتقدند که اگر آدمی برای هر چیز بیارزش و بیاهمیتی اشک بریزد یا غصه بخورد، دیگر اشکی برایش باقی نخواهد ماند تا در لحظات ناب احساسی بریزد. به قول معروف، چشمهی اشکش خشک میشود.
حالا که به برخی شباهتهای دو گرو از والدین ـ بیتوجه و ناراضی ـ پی بردید، نوبت به شباهتهای فرزندان این دو گروه است:
تحقیقات بسیاری انجام شده و دانشمندان پی بردهاند که فرزندان هر دو گروه به قضاوتهایی که انجام میدهند، شک دارند، عزت نفس در آنها به شدت پایین است، در چگونگی تنظیم احساساتشان مشکل دارند، تمرکز در آنها پایین است، با همسن و سالانشان به راحتی کنار نمیآیند و … دلیلی هم که برای آن بیان شده، تلقینهای مکرر خانواده به آنهاست که احساستان غلط است و هیچ ارزشی برای ما ندارد.
اما در مورد کودکان ناراضی گاهی هم دیده شده که آنها بر اثر سرزنشها، تحقیرها، تنبیهها و طرد شدنها، صمیمیتهای عاطفی و ابراز احساسات را همراه با خطر میدانند و هر زمان که حسی را ابراز میکنند، منتظر تحقیر شدن یا تنبیه میمانند. اگر قرار بود تا هوش هیجانی را با معیاری بسنجند، باید با کمال تأسف میگفتم که این دسته از کودکان نمرهی بسیار پایینی را کسب میکردند.
والدین آسانگیر
این گروه از والدین برخلاف دو گروه دیگر با شوق و رضایت احساسات فرزندشان را پذیرا هستند.آنها از هر راهی که بتوانند این پیام را به فرزندشان میرسانند که ما تو را دوست داریم. این گروه، مشکلی را هم در دفتر تحقیقاتی دانشمندان به نام خود ثبت کردهاند و آن اینکه قادر نیستند یا نمیخواهند تا در نحوهی کنترل احساسات منفی، به فرزندشان راهنمایی دهند. آنها معنقدند که نباید کار به احساسات و هیجانات کودک داشت، به علافه احساساتی مثل خشم و عصبانیت را مانند سوپاپ اطمینان در نظر میگیرند. و تنها وظیفهی خود را به عنوان پدر یا مادر، باز گذاشتن فضا برای ابراز احساسات و تخلیهی هیجانات میدانند. اینگونه به نظر میرسد که آنها نمیدانند چگونه باید به فرزندشان کمک کنند تا بر مشکلات فائق آیند و از ابراز هیجاناتشان تجربه بیاموزند؛ همچنین، نمیتوانند برای فرزندانشان حد و مرزی قائل شوند ـ حال از سر علاقه یا نادانی ـ و به بهانهی قبول کردن بی چون و چرا، به کودک اجازه میدهند تا هیجانات و احساساتش را از هر راهی که میتواند ابراز کند.
اینگونه است که کودک با تکرار این عمل و محدود نبودن به قانونی خاص، تبدیل به موجودی خود مختار شده و در زمان عصبانیت، دهان به پرخاشگری باز میکند و سبب آزار اطرافیان میشود یا چون کمک والدین را نداشته و نحوهی ابراز احساسات را به طور صحیح نیاموخته، در زمان ناراحتی گوشهای مینشیند، گریه میکند و راه آرام کردن خودش را بلد نیست. به احتمال خیلی زیاد شیوهی فرزند پروری والدین آسانگیر مانند دو گروه دیگر والدبن که دربارهی آنها صحبن کردم، ریشه در کودکیشان دارد. مثلاً ساره، یکی از مراجعه کنندگان به دفتر مشاورهی من، جزو این گروه از والدین است. او میگوید: «زمانی که بچه بودم مدام مورد سرزنش و تنبیه والدینم قرار میگرفتم؛ حتی اجازهی گریه هم نداشتم چه برسد به اعتراض. اما حالا میخواهم فرزندانم بدانند، زمانی که از دست من عصبانی یا ناراحت هستند، میتوانند فریاد بکشند و بگویند که مامان دوست نداریم. آنها را آزاد گذاشتم تا هر آنچه که میخواهند انجام دهند و بگویند.» اما ساره مشکل دیگری را نیز بیان کرد. او گفت از اینکه مادر است احساس عذاب میکند؛ چون وقتی که وحید 10 سالهاش کار غلطی را انجام میدهد، با اینکه با تمام وجود خواهان تذکر به اوست، باز از کوره در میرود و با او دعوا میکند. او میگفت گاهی وقتها احساس میکرده که راهی جز این نداشته!
کودکانی که توسط والدین آسانگیر خود راهنمایی نمیشوند با مشکلات زیر روبهرو خواهند شد
1- نمیآموزند که هیجاناتشان را کنترل و تنظیم کنند.
2- آنها بیشتر اوقات در زمان ابراز احساسات، قادر به آرام کردن خود نیستند.
3- تمرکز و یادگیری در مهارتهای جدید را از دست میدهند.
4- عملکرد تحصیلیشان نتیجهی ضعیفی خواهد داشت.
6- در دوستیابی و حفظ ارتباط با دوستان دیگر، ناتوانند.
والدین مربی هیجان
بیشتر رفتارهای والدین مربی هیجان شبیه روشهای تربیتی والدین آسانگیر است؛ اما در این شباهتها، تفاوتهای کوچک اما عمیق و مؤثری هم دیده میشود. این والدین مانند والدین آسانگیر احساسات و هیجانات کودکشان را با جان و دل، و بی چون و چرا پذیرا هستند. هرگز تلاشی در نادیده گرفتن یا انکار این احساس ندارند، یا بهخاطر بروز احساسی از طرف کودک او را تحقیر و تنبیه نمیکنند و مورد استهزاء قرار نمیدهند.
یکی از تفاوتهای مهم میان این دو گروه، راهنما بودن والدین مربی هیجان در کشمکشهای احساسی فرزندانشان است. آنها همانگونه که احساسات کودکشان را همه جانبه پذیرا هستند، در تمامی ابعاد احساسی برای کودکانشان حد و مرزهایی قرار میدهند و به او میآموزند که چگونه این احساسات را کنترل و تنظیم کنند. بدین ترتیب کودک با کمک والدین خود یاد میگیرد تا برای حل مشکلاتش راه حلی پیدا کند. تحقیقات نشان داده که والدین مربی هیجان علاوه بر اینکه از احساسات و هیجانات فرزندانشان کاملاً آگاه هستند، تسلط و آگاهی خاصی هم بر احساسات و هیجانات خود دارند. و حتی در مورد احساساتی که به هیجانات منفی معروفند، نظرات مثبتی دارند و آنها را مفید میدانند.
بیشتر والدین مربی هیجان قدرت و توانایی درک هیجانات و احساسات فرزندان را نشانهای از مشترک بودن ارزشها در والدین و کودک میدانند. مادری میگفت گاهی از صحبتهای فرزندش 4 سالهاش حیرت میکند، حیرتی که در عمق آن رضایت و خشنودی دیده میشود. میگفت گاهی که از مدار منطق خارج میشوم و با تندی حرف میزنم، دختر کوچکم با عصبانیت میآید و روبهرویم میایستد، دست به کمرش میزند و میگوید: «مامان خانوم، اصلاً قشنگ حرف نزدی. این جوری خیلی بد میشی. من اصلاً خوشم نمیاد مامانم بیادب باشه!!» این یعنی اعتماد به نفس؛ اعتماد به نفسی که حاصل محترم شمردن احساسات کودک است. شاید این ارزشمند بودن احساساست نزد والدین مربی هیجان است که باعث تحمل ناراحتیها، غمها و عصبانیتهای کودک میشود. فرض کنید همین جمله را دخترک به والدین ناراضی میزد، آیا به او نمیگفتند: «پایت رااز گلیمت درازتر نکن» و یا تنبیهاش نمیکردند؟؟!
والدین مربی هیجان، با آموزش و تشویق، صداقت هیجانی را در کودک خود رشد میدهند
این برای کودکان بدان معنی است که آنها باید بدانند، انجام یک کار نادرست، پایان دنیا نیست یا عصبانی شدنشان نشانهی بد بودنشان نخواهد بود؛ و اینکه بدانند چیزهایی که گهگاه باعث ناراحتی و عصبانیتشان میشود، برایشان مفید است و ذاتاً بد نیستند؛ همچنین آنها با تعیین حد و مرز مانع خود سری و خود مختاری محض و بیچون و چرای کودک میشوند. آنها تمام احساسات ـ چه مثبت، چه منفی ـ را میپذیرند، اما با زیادهروی کنار نمیآیند. در ضمن، این والدین اگر چه نمیتوانند فشار و سختی را روی دوش فرزندشان ببینند، اما هرگز به خود اجازه نمیدهند که تمام مشکلات فرزندشان را حل کنند و گهگاه برخی از مشکلات کوچک را میگذارند تا خود کودک با آنها دست و پنجه نرم کرده و راه حلش را بیابد.
والدین مربی هیجان، میدانند که هیجانات و ابراز آنها چه تأثیرات معجزه آسایی در روند تربیتی کودک دارند؛ از این رو در ابراز احساسات نسبت به کودکشان، کوچکترین تردیدی ندارند. یعنی زمانی که ناراحتند، گریهی خود را از آنها مخفی نمیکنند یا اگر عصبانی هستند، دلیلش را برای کودک شرح میدهند. در ضمن این والدین واهمهای از پذیرش اشتباه در حضور کودک ندارند و زمانی که اشتباهی در رفتارشان دیده میشود، سریع عذر خواهی میکنند. این رفتارها باعث قویتر شدن روابط بین والدین و فرزند میشود.
اثرات رفتار والدین مربی هیجان چگونه است؟
1- آنها بیشتر از خواستههای والدین خود پیروی میکنند.
2- همیشه به دنبال رضایت والدین خواهند بود.
3- به راحتی احساسات خود را کنترل و تنظیم میکنند.
4- به راحتی برای حل مشکلاتشان راهکارهایی مؤثر مییابند.
5- اعتماد به نفس و عزت نفسشان در بالاترین حد ممکن قرار خواهد گرفت.
6- در دوستیابی و حفظ روابط اجتماعی سرآمد خواهند شد.
7- نشانههای اجتماعی را سریع درک خواهند کرد.
دیدگاهتان را بنویسید