والدین مربی هیجان چه تفاوت هایی با والدین دیگر دارند؟
والدین مربی هیجان چه تفاوتهایی با والدین دیگر دارند؟
چه تفاوتی بین والدین مربی هیجان و والدین دیگر وجود دارد؟ چطور میشود عضو گروه والدین مربی هیجان شد؟
خانم سعیدی یکی از مراجعین به دفتر مشاورهی من روزی از دختر6 سالهاش نسیم برایم داستانی تعریف کرد که ذکرش در اینجا خالی از لطف نیست.
خانم سعیدی : «وقتی نسیم از چیزی ناراحته، برای من بهترین فرصته تا بتونم بهش نزدیک شم. نمیدونم چرا، اما وقتی اینجوری میشه هم نسیم با من، هم من با نسیم ارتباطمون عمیقتر میشه! همیشه تو اینجور زمانا میگم میخوام باهات صحبت کنم تا احساساتو بهم بگی.»
امیر، پدر این دختر کوچک هم دستی بلند در مربیگری هیجانی دارد. او کاملاً آگاه است که در زمان ابرزا احساسات، فرزندش نیاز مبرم به آغوش و صحبتهای او دارد. پس زمانی که نسیم دگیر احساسات میشود او را در آغوش میگیرد و به او میگوید: «نگران هیچ چی نباش؛ همه چی درست میشه. مامان و بابا وقتی هم سن تو بودن، اینجوری شدن. اگه یخوای زود ناراحت بشی نمیتونی وقتی بزرگ شدی یه نسیم باهوش و زرنگ بشی. من و مامان همیشه کنارتیم.»
خوب ما الان نمونهای از رفتار والدین مربی هیجان را به شما نشان دادیم، رفتاری ” صمیمی” و ” مثبت” اما نکتهای در اینجاست که آیا پرورش هوش هیجانی تنها نیازمند به این دو فاکتور است؟ جواب کاملاً مشهود است که ” خیر” چون بعضی از والدین هستند که دلسوز و با محبتند، اما قدرت برخورد صحیح با هیجانات کودک را ندارند.
اینگونه والدین به سه دسته تقسیم میشوند:
1- والدین بیتوجه: که از کنار احساسات و هیجانات کودک به سادگی عبور کرده و به آن بی اعتنا و بیتوجهاند.
2- والدین ناراضی: که در زمان ابراز احساسات منفی توسط کودک، او را به باد انتقاد و سرزنش میگیرند و حتی گاهی کار به تنبیه هم میرسد.
3- والدین آسانگیر: که هیجانات و احساسات فرزندشان را با جان و دل پذیرا هستند، اما قدرت راهنمایی و هدایت آنها را ندارند.
مقایسهی والدین ، مربی هیجان و سه گروه دیگر
مریم مادری 26 ساله، صاحب یک فرزند و معلم سال اول راهنمایی مدرسهی دخترانه. او باید رأس ساعت 7 صبح در مدرسه باشد، پس طبیعتاً باید زمانش را طوری تنظیم کند که بتواند تنها فرزندش مبین را هم به مهد بگذارد. حالا ساعت 20/6 دقیقهی صبح است و 20 دقیقهای میشود که در حال سرو کله زدن با مبینست که لباسش رابپوشد تا او را به مهد ببرد، اما مبین درکی از زمان و مسئولیت مادر ندارد و امروز هم نمیخواهد به مهد برود و تمام لباسهایش را بهانهای (یکی تنگ است، یکی اذیت میکنه، یکی رنگش بده و …) قرار داده نا مادر را از رفتن منصرف کند. مریم امتناء میکند و مبین با گریه و زاری پا به زمین میکوبد. عصبیت بین مریم و مبین بالا گرفته. مادر میگوید: «مبین جان، عزیزم، من باید برم، بچهها تو مدرسه منتظرن. نمیشه بمونیم.» اما مبین گوشش به این حرفها بدهکار نیست و …
دقت کنید که اگر مریم جزو گروه والدین بیتوجه بود. به احتمال زیاد به مبین میگفت مسخره بازی در نیار، لباستو بپوش. بعد تلاش میکرد از تا با یک راه میانبر مثلاً خریدن شکلات یا صحبت دربارهی بچههای مهد که منتظرند با او بازی کنند ذهن او را منحرف کند و و روانهی مهدش سازد.
اگر مریم از والدین ناراضی بود چه؟
حتماً مبین را مورد نقد قرار میداد و او را سرزنش میکرد و میگفت: «داری شورشو در میاری هی هر چی نمیگم هی پروتر میشه» بعد او را تهدید میکرد: «پاشو، پاشو، اگه تکون نخوری کتک میخوریا»
حال رفتار مریم را در قالب یک مادر آسانگیر بررسی میکنیم:
اگر مریم مادری آسانگیر بود، بیشک مبین را در آغوش میگرفت و میگفت: «عزیزم، میدونم خونه رو بیشتر دوست داری» اما از اینجای کار به بعد نمیداند که باید چه بکند. شاید با او قراری بگذارد که ده دقیقه من با تو بازی میکنم و بعد از اون تو بیا با من بریم مهد.
و اما اگر مریم یک مادر مربی هیجان بود، به احتمال خیلی زیاد عکسالعملش را با رفتار مادر آسانگیر شروع میکرد. مبین را در آغوش میگرفت و با او همدردی میکرد. به او میفهماند که درکش میکند. اما فقط به این گفتار اکتفا نمیکرد؛ حتماً قدمی برای راهنمایی و هدایت او برا میداشت. شاید صحبتشان اینگونه پیش میرفت:
مریم : لباستو تنت کنم باهم بریم مهد
مبین: نه، مامان امروز نمیخوام برم
مریم : نمیخوای مهد برای؟ چرا مامانی؟
مبین: میخوام تو خونه پیش تو باشم
مریم : آره راست میگی. منم بعضی وقتا فکر میکنم که کاش مدرسه نمیرفتم و میموندم خونه با هم بازی میکردیم. اما نمیشه که!
مبین گریه میکند و میخواهد که در خانه بماند. مریم مبین را بلند میکند و در آغوشش میگیرد و میگوید:
مریم : تو دوس داری وقتی میری مهد سمیرا جون(مربی مهد) نباشه تا با شما بازی کنه؟
مبین: نه!
مریم : خوب منم باید برم. اونجا بچهها منتظر منن.!! حیف خیلی بد شد نه؟
مبین با گریه: آره مامان بمون
مریم با شادی: آهان یه چیزی یادم افتاد؛ فردا پنج شنبس. من زود میآم خونه، زودیم میآم دنبال تو، فرداشم جمعس تعطیله میتونیم با بابا بریم پارک و حسابی با هم بازی میکنیم. خوبه؟!
مبین سرش را تکان میدهد و میگوید: اوهووم
مریم بلند بگو: خوبه؟
مبین: بله
مریم : پس بدو، تند بریم، تند برگردیم
مبین: باشه
والدین مربی هیجان برخلاف سه گروه دیگر برای ابراز احساسات فرزندانشان حد و مرزی قرار میدهند.
زمانی که مادری مثل مریم ذهن کودک را از هیجانات منفی دور میکند و به سرگرمی و احساسات مثبت آینده میکشاند، بخشی از فرآیند پرورش هیجانی رخ داده که میتوان آن را به شش مرحله تحلیل کرد.
والدین مربی هیجان
1- از هیجانات و احساسات فرزندانشان آگاه میشوند.
2- این لحظات را فرصتی مغتنم برای نزدیکی به فرزندانشان در نظر میگیرند تا روابط نزدیکتر و صمیمانهتری با آنها برقرار کنند.
3- به حرفهای کودکشان گوش میدهد، او را دلداری داده و برای احساساتش ارزش و اهمیت قائلند.
4- به فرزندشان کمک میکنند تا بتوانند احساسشان را نامگذاری کنند.
5- به فرزندانشان کمک میکنند تا راهحلهای مناسبی برای برطرف کردن مشکلاتشان بیابند.
6- در حالی که کودک را برای ابراز احساسات کاملاً آزاد میگذارند، برای او محدودیت و حد و مرزی هم قائل میشوند.
دیدگاهتان را بنویسید