وبلاگ

چطور از هیجانات و احساسات کودک مان آگاه شویم؟

پرورش هوش کودکان

چطور از هیجانات و احساسات کودک مان آگاه شویم؟

چطور از احساسات کودکم آگاه شوم؟ چطور می‌توانم او را درک کنم؟

پرورش هوش کودکان

1- اصل اول

زمانی که والدین از هیجانات خود آگاه می‌شوند، می‌توانند از این آگاهی در راستای شناخت هیجانات و احساسات فرزندان‌شان نیز استفاده کنند. البته این آگاهی بدان معنی نیست که در هرزمان و در هر لحظه که اراده کنند، بتوانند به راحتی تمام احساسات فرزندشان را شناسایی(درک) کرده و در راستای هدایت آن اقدام کنند. شایان ذکر است که کودکان در اکثر مواقع احساسات‌شان را از راه‌های غیر مستقیم ابراز می‌کنند؛ ما نیز می‌توانیم این پیام‌ها را در بازی‌ها، برخوردهای اجتماعی و رفتارهای روزانه‌ی آن‌ها مشاهده کنیم. شما برای ابراز احساسات‌تان در هر حالتی، دلیلی خاص دارید؛ این حالت مختص به شما نیست؛ فرزندان شما نیز مانند شما دلایلی برای ابراز احساسات‌شان دارند. اگر از نگاه شما این دلایل بیهوده و یاوه‌ای بیش نیست، مجبورم دعوت‌تان کنم تا دیدگاه‌تان را مورد بررسی مجدد قرار دهید؛ این مشکل از طرف شماست نه کودکی که درگیر ابراز هیجان‌ یا احساسات خاص خود شده.

گاهی خیلی راحت می‌شود احساسات کودک را رمزگشایی کرد؛ مثلاً دختر سه ساله‌ای را در نظر بگیرید که از فریادها و بددهنی‌هایی که در خانه اتفاق می‌افتد آزرده است. او مدام به عروسکش می‌گوید که: «وقتی با مامان حرف می‌زنی داد نزن و بد دهنی نکن.» این رویداد، حاصل اعمال و رفتار والدین است  که در بازی کودک نمود پیدا می‌کند و به راحتی قابل کشف و رمزگشایی است.  اما گاهی کار به حایی می‌رسد که هیچ علامتی به طور مستقیم قابل مشاهده نیست و کار برای والدین آن‌قدر سخت می‌شود که برای درک، شناسایی و هدایت این هیجانات باید زمان و انرژی بسیار زیادی صرف کنند و گاه از مشاورین زبده مدد طلب نمایند. در ضمن باید نکته‌ای را هم یادآور شوم که بچه‌‌ها مسائلی مثل ترس از مرگ، رها شدن، بیماری و صدمه دیدن را در بازی‌های خود و نشانه‌های آشفتگی را در پرخوری، کابوس‌های شبانه، سردردها و دلدرد‌های پیوسته و گاه با شب ادراری کاملاً بازتاب می‌دهند. بهترین و نزدیک‌ترین راه برای درک و شناسایی احساسات کودک، نگاه کردن به مسأله از دید اوست. این گونه خواهید فهمید که مثلاً دلیل گریه‌ی بی‌امان او برای مرگ جوجه‌اش چه بوده. خواهید فهمید که او تا آن لحظه درک و تجربه‌ای از مرگ نداشته و این شما بوده‌اید که چنین چیزی را بارها تجربه کرده‌ و با آن کنار آمده‌اید نه او.

2- مد نظر داشتن هیجانات به عنوان یک فرصت مغتنم برای نزدیکی و صمیمیت بیشتر با کودک و هدایت و آموزش او

اگر کودکی بیش از حد دچار استرس و وحشت است، نباید آن را به عنوان معضلی به مشکلات روزمره‌تان اضافه کنید. این احساس ترس و وحشت در کودک، نشانه‌ی بی‌لیاقتی شما در تربیت و هدایت فرزندتان نیست. بسیاری را می‌شناسم که از این لحظات برای نزدیکی به فرزندشان بهره می‌برند و از آن به بهترین نحو ممکن برای آموزش استفاده می‌کنند. پدر و مادری که احساسات فرزندشان را قبول کنند، به او در به‌دست آوردن مهارت‌های لازم برای “خودگردانی” (آرام کردن خود) کمک خواهند کرد. گاهی والدین در اثر برداشت‌ها و تحلیل‌های غلط، احساسات و هیجانات منفی یا ناخوشایند کودک را نادیده می‌گیرند تا این مسأله به مرور زمان و خود به خود حل شود، در حالی که سخت در اشتباهند. آتش این‌گونه احساسات زمانی خاموش خواهد شد که از طرف والدین پذیرفته شوند، در مورد آن صحبت کنند و اسمی برای این حس انتخاب نمایند.

3- ارزشمند شمردن احساسات کودک و گوش کردن به صحبت‌های او همراه با همدلی

برای نتیجه‌گیری بهتر در این مهارت (گوش دادن همدلانه) باید دو اصل پیش، مخصوصاً استفاده از فرصت‌های مناسب را رعایت کرده باشید. یعنی شما باید با بهره‌گیری از آن لحظات به فرزندتان نزدیک‌تر شوید تا بتوانید با او همدلانه صحبت کنید.

در اینجا باید نکته‌ای باریک‌تر از مو را برای‌تان بیان کنم و آن این‌که، گوش دادن همدلانه با شنیدن برابر نیست. کسی که می‌شنود می‌تواند راحت از کنار حرف‌ها بگذرد چه با توجه، چه بی‌توجه. اما کسی که همدلانه به صحبت‌های فرزندش گوش می‌کند، با چشمانش دنبال نشانه‌ای از هیجان یا احساس در او می‌گردد. تمام حالات روحی و احساساتش را قبول و از عمق جان درک می‌کند و به حرف‌های کودک از دیدگاه خود او نگاه انداخته و مسائل را تحلیل می‌نماید.

به روشنی قابل درک است که لرزش پاها(ریتم گرفتن با پا)، دندان قروچه در هنگام خواب، به هم فشرده آرواره‌ها در طول روز، چین و چروک روی پیشانی و .. همه از نشانه‌های استرس کودک هستند. اگر می‌خواهید هیجانات کودک ‌را به طور کامل درک کنید، باید زبان حرکت‌های بدن، چهره، معلومات و واکنش‌های او آگاه باشید. باید دقت کنید، همانطور که شما از حرکات اندام و چهره‌ی کودک درکی خاص دارید، کودک هم از زبان حرکتی شما را درک خواهد کرد. پس اگر قصد آرام کردن و آموزش او را دارید، عضلات صورت خود را از حالت انقباضی خارج کرده و در آرامش کامل با او صحبت کنید تا او این آرامش را از شما دریافت کند. با این روش می‌توانید راه نفوذ و تأثیر در او را گسترش دهید و زمینه را برای یک گفتگوی گرم و صمیمی باز کنید.

زمانی که کودک برای شما صحبت کرد، تمام صحبت‌هایش را یک بار دیگر و شمرده برای او تکرار کنید. کودک این‌گونه درک خواهد کرد که پدر و مادرم برای حرف‌های من ارزش قائل هستند. همچنین در انتخاب جملات‌تان وسواس کامل به خرج دهید. انتخاب درست گاهی مسیر زندگی را تغییر می‌دهد.

به داستان زیر دقت کنید:

زنگ خانه به صدا در می‌آید.

پدر: مسعود جان لطفاً ببین کیه!

مسعود اف اف را برداشته و می‌گوید: بله!!

 پستچی به او می‌گوید: سلام آقا پسر، پدرت خونه‌ است؟

مسعود: بله اجازه بدید. بابا! بابا! دم در با شما کار دارن.

پدر آمده و بسته‌ای را تحویل می‌گیرد. به داخل خانه بر می‌گردد. همه دور میز می‌نشینند تا ببینند که پستچی چه آورده! پدر روی بسته را می‌خواند.

پدر: برای مونا. تولدت مبارک عزیزم. عمه مهری.

مسعود: پس من چی؟

پدر: نوبت تو هم می‌رسه آقا مسعود. امروز تولد موناست. تولد تو هم که شد مطمئن باش که عمه مهری برات کادو می‌فرسته.

دقت کنید! هرچند پدر مسعود موقعیت را به صورت منطقی برای مسعود شرح داد، اما اصلاً احساس او را مدنظر نگرفت. مسعود در آن لحظه نسبت به مونا حسادت کرده بود و ممکن است از این‌که پدرش او را درک نمی‌کند عصبانی شود.

حال بیایید داستان را با جملات دیگری مورد بررسی قرار دهیم.

مسعود: پس من چی؟!

پدر: تو هم دوست داری که عمه مهری بهت کادو بده، نه؟ شرط می‌بندم حسودی کردی! نوبت تو هم می‌شه؛ اون روز جای تو با مونا عوض می‌شه، مطمئنم. حالا بیا همه با هم به‌خاطر سلامتی‌ای به هممون داده از خدا تشکر کنیم و تولد خواهرت رو هم جشن بگیریم. اگر گفتگو این‌گونه پیش می‌رفت، قطعاً مسعود حال دیگری پیدا می‌کرد. مثلاً امکان داشت پیش خود بگوید: «آره، بابا راست می‌گه، من ‌دارم حسودی می‌کنم. بهتره خوشحال باشم از این‌که تولد خواهرمه.» مسعود و هر کودکی دیگری، اگر در چنین شرایطی قرار بگیرند، از این‌که پدر یا مادر، او را درک کرده‌ و حال او را می‌فهمند، خوشحال شده و این خوشحالی پیامدی جز اطمینان بیشتر به والدین‌شان در بر نخواهد داشت و حاصل این اعتماد، احساس نزدیکی بیشتر به پدر و مادرشان است..

وقتی کودک‌تان در گیرودار ابراز احساسات و هیجاناتش است  و شما با او صحبت می‌کنید، هرگز با سؤال‌های پی‌درپی و افکار او را به هم نپیچید. برداشت‌های خود را از نوع رفتارش بازگو کنید. با این روش کم‌کم به حقیقت ماجرا دست خواهید یافت.

علاوه بر این، از پرسیدن سوال‌هایی که جواب‌شان را می‌دانید، حذر کنید. این سؤالات باعث می‌شود فرزندتان احساس کند به او بی‌اعتمادید و همین امر زمینه ساز دروغ‌گویی کودک می‌شود. توصیه می‌کنم این‌گونه سؤالات را با صراحت بیان کنید. مثلاً به جای این‌که بگویید: «دیشب کی برگشتی؟» می‌توانید بگویید: «من متوجه شدم ساعت 2 شب به خانه برگشتی؟ فکر می‌کنی این کارت قابل گذشت هست یا نه؟ منتظر باش تا پدرت بیاد. می‌خواد باهات صحبت کنه.»

گاهی برای این‌که بتوانید به کودک‌تان نشان دهید که او را درک می‌کنید، می‌توانید خاطراتی از زندگی خود که با اتفاق رخ داده مناسبت داشته باشد را برای آن‌ها تعریف کنید. مثلاً در داستان مسعود پدر می‌توانست بگویید:

پدر: مسعود! من هم وقتی هم سن تو بودم، مامان بزرگ برای عموت کادو گرفت و من حسودی کردم. بیان این جملات به مسعود کمک می‌کند تا با این احساس راحت‌تر کنار بیاید و صمیمیت‌اش به‌خاطر مشترکاتی که با پدرش دارد، عمیق‌تر شود.

4- کودک‌تان را کمک کنید تا هیجانات‌اش را نام‌گذاری کند

از ساده‌ترین روش‌هایی که می‌توان در تربیت هوش هیجانی کودکان سراغ گرفت، روش کمک به کودک  در نام‌گذاری احساسات‌اش است. به عنوان نمونه، در داستان مسعود و مونا، دیدید که پدر از راهی غیر مستقیم به مسعود کمک کرد تا اوبفهمد، احساسی که با آن دست و پنجه نرم می‌کند، حسادت نام دارد.

استفاده از کلمه‌ی حسادت و کلماتی مانند آن باعث می‌شود تا کودک احساس مبهم و غیر ملموس خود را به چیزی تعریف شده و قابل لمس تبدیل کند که معمولاً در شرایطی خاص به وجود می‌آید و برای همه‌ هم اتفاق می‌افتد. با کمی تأمل می‌توان پی برد که نام‌گذاری احساسات، ارتباط تنگاتنگی با همدلی دارد. مثلاً در همان داستان مربوط به کادوی تولد، پدر به مسعود گفت: « تو هم دوست داری که عمه مهری بهت کادو بده، نه؟ شرط می‌بندم حسودی کردی! …» در اینجا مسعود علاوه بر این‌که فهمید پدرش او را درک می‌کند، آموخت، احساسی که با آن درگیر است، “حسادت” نام دارد. تحقیقات ثابت کرده، نام‌گذاری احساسات کودکان به آرامش و رهایی آن‌ها از عصبیت‌ها و ناراحتی‌ها کمک قابل ملاحظه‌ای می‌نماید.

نکته: کودکان هر اندازه که دقیق‌تر بتوانند احساسات‌شان را در چهارچوب کلمات بیان کنند، در فرآیند تربیت هوش هیجانی، گام‌های بزرگ‌تر و قدرتمند‌تری می‌تونند بردارند.

5- تعیین حد و مرز برای کودک و کمک به حل مشکلات او

پس از این‌که حرف‌های فرزندتان را گوش کردید و در نام‌گذاری احساساتش به او کمک نمودید، خود به خود وارد مرحله‌ی حل مشکلات خواهید شد که شامل پنج اصل مجزاست:

1- قرار دادن حد و مرزی برای کودک

2- تعیین کردن هدف

3- چاره جویی( راه‌‌حل‌های موجود را یافتن)

4- بررسی و ارزیابی راه‌حل‌های موجود بر اساس معیارها و قوانین خانواده

5- کمک به کودک در انتخاب یکی از این راه‌حل‌ها

1- تعیین حد و مرزبرای کودک

کودکان معمولاً به‌خاطر تجزیه و تحلیل ضعیف و کم‌کاری والدین، رفتارهای نامناسبی از خود بروز می‌دهند که بهترین روش برای اصلاح آن رفتارها، تعیین حد و مرز برای کودک است. دکتر گینوت می‌گوید: «این محدودیت‌ها باعث می‌شود تا کودکان بفهمند مشکل اصلی احساسات آن‌هانیست، بلکه رفتاری است که باعث این محدودیت‌ها شده.» او در ادامه می‌افزاید: «تمام آرزوها و احساسات پذیرفتنی هستند، اما همه‌ی رفتارهای کودک قابل پذیرش نیستند؛ پس وظیفه‌‌ی پدر و مادر اصلاح رفتارها با اعمال محدودیت‌های خاص در رفتارهای کودک است نه اصلاح آمال و احساسات او.»

دکتر گینوت معتقد است که آسان‌گرفتن به کودک، باعث بهبود رفتار او خواهد شد. مثلاً می‌گوید: «به روشنی مشخص است که یک پیراهن در بدن یک کودک 5 ساله، کم‌تر تمیز می‌ماند تا در بدن یک پسر بچه‌ی نوجوان. چون بازی‌گوشی و جنب و جوش کودک 5 ساله بسیار بیشتر از یک نوجوان است. اگر پدر و مادر با این دید، اجازه دهند تا کودک رفتارهای مقتضی سنش را انجام دهد، و مانع او نشوند، اعتماد به نفس کودک زیادتر خواهد شد. و ظرفیت فکری‌اش بالاتر خواهد رفت. اما این دقت را هم باید کرد که آسان‌گیری زیاد باعث بروز رفتارهای مخرب در کودک می‌شود.»

 

مطالب زیر را حتما مطالعه کنید

دیدگاهتان را بنویسید